بسم الله الرحمن الرحیم
داستان قورباغه ها
روزی از روزها گروهی از قورباغه های کوچک تصمیم گرفتند که با هم مسابقه ی دو بدهند .
هدف مسابقه رسیدن به نوک یک برج خیلی بلند بود .
جمعیت زیادی برای دیدن مسابقه و تشویق قورباغه ها جمع شده بودند ... و مسابقه شروع شد ....
راستش , کسی داخل آن جمعیت باور نداشت که قورباغه های به این کوچکی بتوانند به نوک برج برسند .
شما می توانستید جمله هایی مثل اینها را بشنوید :
اوه,عجب کار مشکلی !! اونها هیچ وقت به نوک برج نمی رسند. هیچ شانسی برای موفقیتشون نیست.برج خیلی بلنده !
قورباغه های کوچک یکی یکی شروع به افتادن کردند ... بجز بعضی که هنوز با حرارت داشتند بالا وبالاتر می رفتند ...
جمعیت هنوز ادامه می داد. خیلی مشکله!!! هیچ کس موفق نمی شه ! و تعداد بیشتری از قورباغه ها خسته می شدند و از ادامه دادن منصرف، ولی فقط یکی به رفتن ادامه داد بالا و بالا و باز هم بالاتر ....
این یکی نمی خواست منصرف شود !
بالاخره بقیه از ادامه ی بالا رفتن منصرف شدند.به جز آن قورباغه کوچولو که بعد از تلاش زیاد تنها کسی بود که به نوک برج رسید !
بقیه ی قورباغه ها مشتاقانه می خواستند بدانند او چگونه این کا ر را انجام داده است؟
آنها از قورباغه کوچولو پرسیدند که چطور قدرت رسیدن به نوک برج و موفق شدن را پیدا کرده است ؟ بعد مشخص شد که ...
برنده ی مسابقه کر بوده !!!
نتیجه ی اخلا قی این داستان اینکه :
هیچ وقت به جملات منفی و مأیوس کننده ی دیگران گوش ندهید... چون آنها با این جملات زیبا ترین رویا ها و آرزوهای شما را از شما می گیرند. چیز هایی که از ته دلتون آرزویش را دارید !
همیشه به قدرت کلمات فکر کنید .
چون هر چیزی که می خوانید یا می شنوید روی اعمال شما تأثیر می گذارد.
پس : همیشه .... مثبت فکر کنید ! و بالاتر از اون کر شوید ، هر وقت کسی خواست به شما بگوید که به آرزوهایتان نخواهید رسید ! و هیشه باور داشته باشید که :
" من همراه خدای خودم همه کار می توانم بکنم "
شاداب و سلامت باشید